قراضه پاره پاره کننده

قراضه پاره پاره کننده

معنی پاره - فرهنگ فارسی معین - لام تا کام

پاره پاره کردن 1 - از همه جا دریدن ، پارچه پارچه کردن . 2 - به قطعات جدا تقسیم کردن ، بخش بخش کردن . آتش پاره

[خذ المزيد]

پاره - معنی در دیکشنری آبادیس

واژه انگلیسی part با واژه ی پاره فارسی به معنی قسمت و بریده از هر چیزی همریشه می باشد . در زبان آذری به پاره پاره و تکه تکه شدن و ترکیدن "پارتاماخ "گفته می شود. در زبان ترکی پارتاماخ یعنی تکه تکه ...

[خذ المزيد]

پاره پاره - معنی در دیکشنری آبادیس

معنی پاره پاره - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ...

[خذ المزيد]

معنی پاره - فرهنگ فارسی عمید - لام تا کام

معنی ۱. جزء و قسمتی از چیزی؛ قطعه؛ تکه. ۲. (صفت) دریده؛ شکافته. ۳. (صفت) بریده یا گسیخته. ۴. [قدیمی] پینه که بر جامه بدوزند. ۵. [قدیمی] رشوه؛ رشوت: ♦ هرآنجا که پاره شد از در درون / شود استواری ز روزن برون (عنصری: ۳۶۰). 〈

[خذ المزيد]

پاره کننده - معنی در دیکشنری آبادیس

معنی پاره کننده - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ...

[خذ المزيد]

پاره - Wiktionary, the free dictionary

2024年6月7日  پاره • (pâre) (comparative پاره‌تَر (pâre-tar), superlative پاره‌تَرین (pâre-tarin)) torn, torn apart. لباس پاره ― lebâs-e pâre ― torn clothes. پاکت را پاره کردم. ― pâket-râ pâre

[خذ المزيد]

معنی پاره پاره لغت‌نامه دهخدا واژه ...

از همه جا دریده : کون چودفنوک پاره پاره شده. چاکرش بر کتف نهد دفنوک . منجیک . بتی که غمزه اش از سندان کند گذاره. دلم بمژگان کرده ست پاره پاره . دقیقی (از لغت نامه ٔ اسدی ص 489 ). بکردند چاک آن کیی جوشنش ...

[خذ المزيد]

پاره in English - Persian-English Dictionary Glosbe

Check 'پاره' translations into English. Look through examples of پاره translation in sentences, listen to pronunciation and learn grammar.

[خذ المزيد]

معنی پاره کردن واژه‌یاب

[ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قطعه ای از پوست . پاره ٔ پوست . پاره ٔ چرم : آن پوست پاره ها که در خانه ٔ کژدم می بینید اثر آن است . (گلستان ). ذوابة؛ پوست پاره ٔ آویزان بر مؤخر پالان . شطیبة؛ پوست پاره ٔ دراز. غضب

[خذ المزيد]
أعط بعض الأخبار لك

© Copyright - PETER&X محطم